طبیبانه..

متن مرتبط با «اندر این گوشه ی خاموش فراموش شده» در سایت طبیبانه.. نوشته شده است

توییتر

  • :)نیروانا: عمق آرامش ذهن و پاکی مطلق ،بعدی از زندگانی خالی از زمان و مکان.دازاین: آنجا بودن.شاید از اینرو که دازاین کاملاً بی‌بهره از فهم پیشاپیشی و یقینی‌ِ هستی‌شناسانه‌ای است که بتواند پاسخ‌گوی این «جا»یی که از آن آمده‌ایم و بدان می‌رویم، باشد.همایونی انگار مقاله نوشته تعریف مفاهیم میکنه. اینجا هم کارکردی نداره جز بلغور روزنوشت‌هایی که اون بیرون بهتره گوشی خرج شنیدنش نشه، از فرط استخفاف و چرندی ولی خب باس گفت محض ادامه ی حیات مثلا. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • داستان بی‌خونه‌ها

  • :)نیروانا: عمق آرامش ذهن و پاکی مطلق ،بعدی از زندگانی خالی از زمان و مکان.دازاین: آنجا بودن.شاید از اینرو که دازاین کاملاً بی‌بهره از فهم پیشاپیشی و یقینی‌ِ هستی‌شناسانه‌ای است که بتواند پاسخ‌گوی این «جا»یی که از آن آمده‌ایم و بدان می‌رویم، باشد.همایونی انگار مقاله نوشته تعریف مفاهیم میکنه. اینجا هم کارکردی نداره جز بلغور روزنوشت‌هایی که اون بیرون بهتره گوشی خرج شنیدنش نشه، از فرط استخفاف و چرندی ولی خب باس گفت محض ادامه ی حیات مثلا. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • خفگی

  • :)نیروانا: عمق آرامش ذهن و پاکی مطلق ،بعدی از زندگانی خالی از زمان و مکان.دازاین: آنجا بودن.شاید از اینرو که دازاین کاملاً بی‌بهره از فهم پیشاپیشی و یقینی‌ِ هستی‌شناسانه‌ای است که بتواند پاسخ‌گوی این «جا»یی که از آن آمده‌ایم و بدان می‌رویم، باشد.همایونی انگار مقاله نوشته تعریف مفاهیم میکنه. اینجا هم کارکردی نداره جز بلغور روزنوشت‌هایی که اون بیرون بهتره گوشی خرج شنیدنش نشه، از فرط استخفاف و چرندی ولی خب باس گفت محض ادامه ی حیات مثلا. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • پروانه‌های خشمگین

  • :)نیروانا: عمق آرامش ذهن و پاکی مطلق ،بعدی از زندگانی خالی از زمان و مکان.دازاین: آنجا بودن.شاید از اینرو که دازاین کاملاً بی‌بهره از فهم پیشاپیشی و یقینی‌ِ هستی‌شناسانه‌ای است که بتواند پاسخ‌گوی این «جا»یی که از آن آمده‌ایم و بدان می‌رویم، باشد.همایونی انگار مقاله نوشته تعریف مفاهیم میکنه. اینجا هم کارکردی نداره جز بلغور روزنوشت‌هایی که اون بیرون بهتره گوشی خرج شنیدنش نشه، از فرط استخفاف و چرندی ولی خب باس گفت محض ادامه ی حیات مثلا. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • از انگل امید

  • این صحبت کردن مدام که تحقیرشدگان خود را وقف آن می‌کنند، این صحبت کردن مدام. کسی که تحقیر میکند هرگز به صحبت کردن نیاز ندارد، استر خودش باید میدانست کسی که ترک میکند دردی ندارد. کسی که ترک میکند صحبت نمیکند، زیرا حرفی برای گفتن ندارد. کسی که ترک میکند آماده است، درد بزرگ این است. کسی که ترکش میکنند نیاز دارد تا ابد صحبت کند و همه‌ی این صحبت‌ها تلاشی است برای گفتن اینکه دیگری اشتباه کرده است، و اینکه اگر فقط متوجه ماهیت واقعی همه چیز میشد این انتخاب را نمیکرد و در عوض او را دوست میداشت. مفهوم صحبت کردن آنطور که صاحب سخن مدعی است روشن ساختن نیست بلکه متقاعد ساختن است و قانع کردن. صحبت کردن هیچ سودی ندارد، پاسخ صادقانه نمیدهند و آن هم به‌واسطه‌ی ملاحظاتی آدم ناامید میکند و به نوبه خود ناامید میشود و هیچ چیز برای صحبت کردن وجود ندارد، چون وقتی خواست و اراده وجود نداشته باشد تعهدی هم وجود نخواهد داشت. آنچه را بواسطه‌ی ترحم انجام میدهند برای کسی که امید داشته آن را از روی عشق انجام دهند ارزش ناچیزی دارد. استر آنچه را میخواست بگوید نگفت... ...    آدمیزاد با پاسخ قطعی آسان‌تر از پاسخ مبهم کنار می آید. این قضیه به امید و ماهیت آن مربوط می‌شود. امید انگلی است در بدن انسان که در همزیستی کامل با قلب او زنده است. کافی نیست انسان دست و پای آن را ببندد و گوشه‌ای تاریک پنهانش کند. به آن گرسنگی نیز  نمیشود داد. نمیشود فقط نان و آب به این انگل داد. باید جلوی تغذیه‌اش را به طور کامل گرفت. اگر امید به اکسیژن نیاز داشته باشد، آن را به دست می‌آورد. اکسیژن در صفتی است که موصوف گمراه کننده‌ای دارد. در قیدی نسنجیده است در حرکتی برا, ...ادامه مطلب

  • آزادی در ناامیدی است.

  • :)نیروانا: عمق آرامش ذهن و پاکی مطلق ،بعدی از زندگانی خالی از زمان و مکان.دازاین: آنجا بودن.شاید از اینرو که دازاین کاملاً بی‌بهره از فهم پیشاپیشی و یقینی‌ِ هستی‌شناسانه‌ای است که بتواند پاسخ‌گوی این «جا»یی که از آن آمده‌ایم و بدان می‌رویم، باشد.همایونی انگار مقاله نوشته تعریف مفاهیم میکنه. اینجا هم کارکردی نداره جز بلغور روزنوشت‌هایی که اون بیرون بهتره گوشی خرج شنیدنش نشه، از فرط استخفاف و چرندی ولی خب باس گفت محض ادامه ی حیات مثلا. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • بند جیم.

  • منم آن زنی که تمام کشتی‌ها در او غرق گشته و تنهایش گذاشتند و آنگاه که هیچ بادبانی جز بالهایش برای او نمانده بود آموخت که چگونه از زن بودن رها شود و به پرنده‌ی دریایی تبدیل شود غاده السمان بخوانید, ...ادامه مطلب

  • یک زخم زدی، گذشت و شد هزارتا.

  • :)نیروانا: عمق آرامش ذهن و پاکی مطلق ،بعدی از زندگانی خالی از زمان و مکان.دازاین: آنجا بودن.شاید از اینرو که دازاین کاملاً بی‌بهره از فهم پیشاپیشی و یقینی‌ِ هستی‌شناسانه‌ای است که بتواند پاسخ‌گوی این «جا»یی که از آن آمده‌ایم و بدان می‌رویم، باشد.همایونی انگار مقاله نوشته تعریف مفاهیم میکنه. اینجا هم کارکردی نداره جز بلغور روزنوشت‌هایی که اون بیرون بهتره گوشی خرج شنیدنش نشه، از فرط استخفاف و چرندی ولی خب باس گفت محض ادامه ی حیات مثلا. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • پیش از سفر به اعماق گوه۲

  • از همان شبی که الف دستش را از صندلی عقب، روی شانه‌ی ح که سخت مشغول حرکات موزون بود گذاشت و با ذوق گفت:«الهی من قربونت بررمم»، احساس کردم چیزی در من مرده است. دیدن آن صحنه و ذوق الف برایم بی‌معنا بود و نمی‌توانستم خود را لحظه‌ای جای او تصور کنم، اما مسئله اینجاست که تا این لحظه و امروز حاضر نبودم این سردی و دل مردگی را در خود بپذیرم.  سفر و بودن کنار کسی که آن روی سکه را به روشنی دیده بود هم به نوعی یادآور همین نکته بود؛ یک مرگ تدریجی اما واقعی. این یادداشت را بین پیش نویس‌هایم پیدا کردم. توضیح اینکه دقیقا چرا حال خوب کن و بسیار عجیب است در اینجا نمیگنجد. ولی...دست مریزاد خر درونم، من به تو افتخار میکنم.  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • کوچه مظفر، نیا

  • کمتر پیش می‌آید چیزی یا کسی را بخواهم. یعنی واقعا و فارغ از هرچیز تمنای حضورش را داشته باشم. تو را اما میخواستم. میخواستم که باشی و حضورت را با چشم، گوش و پوست تن ام احساس کنم. شنیده ام که جدایی شبیه تجربه‌ی از دست دادن عزیزی در اثر مرگ اوست. تو اما برای من زنده ای، انگار این منم که مرده ام. فرو رفته ام در خلاء ای که هیچ صدایی از آن رد نمیشود،چشمانم بسته است و جز تصاویر تکرار شونده ای از خاطراتمان چیزی نمی‌بینم. گویی مرده ام  و هیچکس نیست. هیچکس از این مرگ زود هنگام خبر ندارد، تو نیز. دارم فرو میپاشم. جانواران زیر این خاک به جان دست و پاهایم افتاده اند و من بی حرکت، بدون هیچ حسی، با قطره های اشکی که از کنار چشمان بسته ام لغزیده و گونه و گوش هایم را نمناک میکند افتاده ام اینجا، زیر این خاک، بی جان و آزرده.  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • کلمه به مثابه‌ی مسکن

  • به راستی که نوشتن پناه من است. هربار که غم شره میکند، هربار که دلداری زل می‌زند به چشمان نگرانم و زمزمه می‌کند:«,تو خیلی خوبی و من دارم گند می‌زنم»، «تو خیلی خوب بودی و من گند زدم»، «تو خیلی خوبی و من میدونم که گند خواهم زد». با فکر کردن به اینکه چطور می‌توانم این لحظات تلخ و شیرین و زیباترین اشک‌ه, ...ادامه مطلب

  • گیج‌گاه

  • :)نیروانا: عمق آرامش ذهن و پاکی مطلق ،بعدی از زندگانی خالی از زمان و مکان.دازاین: آنجا بودن.شاید از اینرو که دازاین کاملاً بی‌بهره از فهم پیشاپیشی و یقینی‌ِ هستی‌شناسانه‌ای است که بتواند پاسخ‌گوی این «جا»یی که از آن آمده‌ایم و بدان می‌رویم، باشد.همایونی انگار مقاله نوشته تعریف مفاهیم میکنه. اینجا هم, ...ادامه مطلب

  • تا قبل از این قیافه خودم‌را دوست داشتم.

  • خستم و تنم توان تحمل این بار رو نداره... چی میشه که یک نفر مدام تلاش میکنه بهمبگه " تو زشتی..؟", ...ادامه مطلب

  • گوه خوری

  • قلمم پیرمرد غرغرو ریش بلندِ کثیفِ ژنده پوشِ کمر خمیده ی سیگار به دستِ الکل در جیبی شده که جز اِهن و اوهون و نشخوار فحش ناموس به این و اون چیزی ازش در نمیاد. ممکنه زیاد بیاد اینطرفا حرف مفت بزنه کارشه , ...ادامه مطلب

  • نیاز

  • اینکه انتظار دارن به خواهر و برادر کوچیک تر از خودم‌سخت بگیرم و برای "موفقیت"شون...برای بدست آوردن احترام و رضایت دیگران نسبت به خودشون نصیحتشون کنم...چقد بیرحمانه است؟چقدر درسته؟چقدر اشتباهه؟چقدر واق, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها