این آهنگ توی گوشم بود....
بارون بود...سازموبغل گرفته بودم،میدویدم..نه،شاید هم راه میرفتم..آره!راه میرفتم با سرعت زیاد و قدم های بلند..کاور ساز ضد آب بود ولی مدام ی صحنه ی تار از قطره های آب جلوی چشمم بود، که از زیپ کاور میچکه داخل، روی ساز و از زیر سیم سل مستقیم میره میرسه به حفره های روی صفحه و از یکیش میفته پایین داخل کاسه و صداش میپیچه توی کاور...
راه میرفتم...شایدم میدویدم،آره میدویدم.هوا تاریک بود،پیاده رو خلوت، ولی ماشین ها کیپ تا کیپایستاده بودن.....ترافیک..چرا اون روز ترافیک نبود؟چرا ۶ ساعت نشد ۱۲ ساعت؟...
رسیده بودم به پل،دستمو بلند کردم رو به سمتی که شاید.....شاید.....شاید....
شایدم نه.....
ی سلام بلند دادم،قرار نبود منتظر بشم،دویدم...
مطمئنم سازمو محکم گرفته بودم و میدویدم....جمع کردن خورده شیشه ها فقط دست هاتو زخمی میکنه....نفهمیدم صدای موزیک کی قطع شد...بارون بود...من...سازم...و صدایی که ای کاش ضبط میکردم.
برچسب : نویسنده : funripenirvana7 بازدید : 113