الان

ساخت وبلاگ
یجور یِوَری و لمی نشستم صندلیِ عقب ماشین،هوا تاریکه،بیرون خلوت.یک دسته موی تاب خورده ی بلند ریخته روی صورتم. دور انگشتم میپیچمش.زل زدم به کفش هام. ی ماشین رد میشه انگار باند متحرکه  "مرددمم شهررر بگوووشیییددد"...دلت خوشه ها خوابیم‌ خواب...چرا نیومد بابا...دور و دور  تر میشه..با ریتمش به زور ی حرکتی به خودم میدم "امشب سر هر کوچه خدا هست.."هنوزم دلت خوشه...

چند دقیقه بعد یکی دیگه.چیه جریانشون.

اینوقت شب چه حالی دارن ماشین های تک سرنشینِ باندی..

مردیم از انتظار.همین.

طبیبانه.....
ما را در سایت طبیبانه.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : funripenirvana7 بازدید : 120 تاريخ : دوشنبه 13 شهريور 1396 ساعت: 6:04