:)نیروانا: عمق آرامش ذهن و پاکی مطلق ،بعدی از زندگانی خالی از زمان و مکان.دازاین: آنجا بودن.شاید از اینرو که دازاین کاملاً بیبهره از فهم پیشاپیشی و یقینیِ هستیشناسانهای است که بتواند پاسخگوی این «جا»یی که از آن آمدهایم و بدان میرویم، باشد.همایونی انگار مقاله نوشته تعریف مفاهیم میکنه. اینجا هم کارکردی نداره جز بلغور روزنوشتهایی که اون بیرون بهتره گوشی خرج شنیدنش نشه، از فرط استخفاف و چرندی ولی خب باس گفت محض ادامه ی حیات مثلا. بخوانید, ...ادامه مطلب
خستم و تنم توان تحمل این بار رو نداره... چی میشه که یک نفر مدام تلاش میکنه بهمبگه " تو زشتی..؟", ...ادامه مطلب
ای کاش حرف نمیزدیم... با ذهن با هم دیگه ارتباط برقرار میکردیم. این مرحله ی لعنتیِ از ذهن تا زبان خیلی سخته.... ی مدت تلاش زیادی واسش کردم.هرچی گفتم هرجور خواستن شنیدن و الان که به این پل نیاز دارم...نه ذهنم توان یاری داره و نه زبانم. اینه که ی گوشه میشینم.در و دیوارو نگاه میکنم. به آدمهایی که هر برچسبی میخوان میزنن بهم و صادقانه ترین حرف ها و احساساتمو زیر سوال میبرن لبخند میزنم و نهایتا با گوشه ,،بیچاره ...ادامه مطلب
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید: <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">,آمریکا,امهیچ,نمیتوانم ...ادامه مطلب
دویدم و در راه فکر کردم که من چه یادی دارم،چرا یادم به وسعت همه ی تاریخ است؟و چرا آدم ها در یاد من زندگی میکنند و من در یاد هیچکس نیستم؟ سال بلوا/عباس معروفی , ...ادامه مطلب
به من که وقتی دو طرف یا یک طرف خود خواسته)از سر غرور،احساسات نامعلوم ویا هر چیزی که نمیدونم یا نمیتونم اسمی براش پیدا کنم(خودش یا خودشون گم میکنن نمیتونه گم شدن واقعی باشه،به یک جور قایم موشک بازی بزرگسال بیشتر شبیه تا گم شدن واقعی , ...ادامه مطلب
حسینا:هیچ میدانی مرد ها ،همه ی مرد ها بچه اند؟ نوشا:بچه اند؟چرا؟ _زن ها همیشه مادرند و مرد ها بچه. _تا به حال نشنیده بودم خیال هم نمیکنم کس دیگری به این حرف معتقد باشد. _ما مرد ها همیشه بچه ایم،اما به زبان نمی آوریم یا شاید نمیخواهیم که بگوییم بچه ایم.اگر هم کسی حرف مرا رد کند دروغ میگوید،حتما خودش, ...ادامه مطلب
شنیدنی.. +اگر خوشتون اومد کارهای گروه "مورچه ها"را بشنوید. (شکیب مصدق شمارو یاد شاهین نجفی نمیندازه؟) , ...ادامه مطلب
حالم خوبه..خیلی وقت بود که نبود..:) و بی دلیل کاملا بی دلیل... آقا بشنوید اینو جاانِ پروانه ی کوچکی که بال زد و طوفانی در صحرا ها به پا شد:))(خیلی بی مزه ام میدونم .کلا بیشتر بلدم به هر چیزی بخندم تا اینکه بخندونم)رد هم داده این بازیکن...بله مشخصه...نیم ساعته در تاریکی به حالت خواب در حال رقصم..ج, ...ادامه مطلب
دقیق یادم نیست.خیلی وقت پیش بود.بحث شهری شدن،صنعتی شدن و پدیدار هاش بود.. استاد رستمی از ی چیزی حرف میزد به اسم دیوار محافظتی..شایدم دفاعی...ی دیوار روانی که اطراف ذهن هرکس هست.میگفت مارو نسبت به دیدن بی خانمان ها و بچه های کار گرفته تا شنیدن حرف های ناراحت کننده مقاوم میکنه .هرچی دیوار قوی تر به اص, ...ادامه مطلب
اتفاق...اتفاق...اتفاق....در عصری که ما تنفس میکنیم زمان،معنای جدیدی یافته و به فراخور آن رخداد ها تعبیر دیگری میابند... در عصری که ما زندگی میکنیم تیلیارد ها اتفاق،میلیارد ها تخصص و دانش،میلیون ها فیلم و موسیقی،هزاران اکتشاف،صدها کتاب و ده ها انقراض جدید رخ میدهد و ما یا نشسته ایم و خیام گونه این یک, ...ادامه مطلب
دلتنگی...شبیه غده ی سرطانی بدخیمیست که درست در مرکز قفسه ی سینه ریشه میدواند در ابتدای امر تلاش برای از بین بردنش و بعد کنار آمدن با زندگی حل شده در دلتنگی دائم تا فرا رسیدن روز مرگ .مرگ در اثر سرطان دل تنگی.,هوای آلوده,هوای آلوده تهران,هوای آلوده چیست؟ ...ادامه مطلب
مثلا اینکه خودم رو شبیه به یک اتومبیل همیشه بی سرنشین فرض میکنم،وقتی بُردم که جاده های زیبا تری رو دیده باشم..و سرعت اهمیت کمتری داره و اصل دیدن تمام جزییات اطراف و ادراک اونهاست. حرف بیخود و "رنجاننده" کمتر بزنم یعنی دود کمتری تولید کردم... قوی باشم،ماشین های در راه مانده را بوکسل کنم.کمک باشم.. وقتی پر انرژی ام به جای سوخت بنزین از انرژی خورشیدی استفاده میکنم و این هم واسه خودم مفیده هم دیگران..دعوا نمیکنم داد نمیزنم ..مثل تصادفه... پوستم کلفت و بدنم محکم باشه...واسه طی مسیر های سخت لازمه.. ممکنه توی راه پنچر بشم ولی همیشه محض احتیاط باید لاستیک زاپاس همرا,دنیای ماشینی ...ادامه مطلب
سالها پیش جشنِ عروسی دختر عمه و پسر عمویش را خوب بیاد دارم.. در حیاطی که امروز با پنج قدم ابتدا تا انتهایش را گز میکنم،میان دود اسپند گرگم به هوا بازی میکردیم از پله هایش بالا میدویدیم و از پنجره ی کنار پله ها وارد اتاق میشدیم،آخ که این ارتباط و ساخت تو در تو چقدر برایم هیجان انگیز بود... امروز،سالها از جدا شدن دختر عمه و پسر عمویش میگذرد حیاط خانه ی عمه آنقدر کوچک شده که گویی آب رفته است، با پنج قدم میتوان تمامش را سیر کرد..امروز دختر عمه سردرد های میگرنی دارد و بالای همه ی کمد ها انبوهی از وسایل و جهیزیه ی خاک خورده به چشم میخورد.. امروز سکوت،سر درد میگرن,اندر این گوشه ی خاموش فراموش شده ...ادامه مطلب
یک نفر دائم درون سر فلک زده ام عربده سر میدهد ..راستی۴ سال پیش بود، گفت عروَده نیست عربده است گفتم وای واقعا؟اخه املاش رو ندیده بودم فقط شنیده بودمش اونی هم که شنیدم شبیه عروده بود...خندید فکر کنم گفت نه عربده!حالا املاش هم بدون یه موقع خواستی بنویسیش..یا مثلا سه سال پیش بود،گفتم ببین بدبخت شدم هیچی کتاب و جزوه از فیزیک ندارم فردا امتحان نهاییِ گفت سلام محبوبه نمیدونم تاحالا بهت گفتم یا نه نمیگم که دلسردت کنم ولی (ی توضیح طولانی و نهایتا این نتیجه که)۲۰سال دیگ وقتی برمیگردی به زندگیت نگاه میکنی میبینی این چندتا فصل و این امتحان و کنکور و درس های دانشگاه, ...ادامه مطلب